احوال شخصى وحشى در غزلهايش
وحشى كه زمانى دلى زنگ بسته و مملوّ از غم داشته است اكنون به عين طالع نيك به دولت رسيده است ولى گهگاه بخت به او پشت مىكند. آنجا كه زمانه اسباب را براى وصال معشوق مهيّا مىسازد؛ اقبالش به همراهيش نمىآيد. بختش اگر ظاهرى نيك و موافق داشته باشد ليكن باطنش مملوّ از نفاق و دورويى است. عنايت اگر مساعدت كند بخت بد هم وثاق نمىگردد. هجر غم بزرگى است كه به يك ذرّه صبر راضى نيست. پس مىتوان نتيجه گرفت زندگى وحشى توأمان با خوش اقبالى و بد اقبالى بوده است كه بدطالعى بر نيكبختى او غلبه داشته است.
بازم زبان شكر به جنبش درآمده است نيشكر اميد ز باغم برآمده است
آن دولتى كه مىطلبيديم در بدر پرسيده راه خانه و خود بر در آمده است
اى سينه زنگ بسته دلى داشتى كجاست؟ آيينهات بيار كه روشنگر آمده است
تا بامداد كوس بشارت زديم دوش
غم را از اين شكست كه بر لشكر آمده است
از من دهيد مژده به مرغ شكر پرست
كاينك ز راه قافله شكّر آمده است
وحشى تو هرگز اين همه شادى نداشتى
گويا دروغهاى مَنَت باور آمده است
*ديوان: 25 و 26
زمانه وصل تو را صد سبب مهيّا ساخت
ولى چه سود كه اقبالم اتّفاق نكرد
هزار نقش وفاقم نمود ظاهر بخت
و ليك باطن خود ساده از نفاق نكرد
كليددار عنايت وسيلهها انگيخت
وليك بخت بدم با تو هم وثاق نكرد
چه ذوق از اين همه تنگ شكر كه بخت گشود
چو دفع تلخى هجر تو از مذاق نكرد
شد از فراق به يك ذرّه صبر راضى نيست
كسى كه طاقت او را غم تو طاق نكرد
مذاق وحشى و اين درد و غم كه ساقى وقت
نصيب ساغر ما باده رواق نكرد
*ديوان: 54